سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خداوند متعال، کسی است که کار بد مؤمن را سرمشق قرار می دهد؛ امّا کار نیکش راسرمشق قرار نمی دهد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
پایگاه بسیج شهید کتابدار
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اردوی بزرگ راهیان نور

مقام معظم رهبری:

 هر کس که دلش برای اسلام و قرآن می تپد باید این مناطق را به عنوان عرصه فداکاریها و رشادتهای جوانان این سرزمین گرامی دارد.

                                           ای بسیجی‌ها چه تنها مانده‌اید

                                      از گروه عاشقان جا مانده‌اید         

ای بسیجی‌ها زمان را باد برد

                                      آرزوهای نهان را باد برد

فرصت دل را سپردن هم گذشت

                                     بخت حتی خوب مردن هم گذشت

 

 

اردوی زیارتی از خاک تا افلاک

 

مکان ثبت نام : خیابان دانشگاه - دانشگاه 11 مسجد الله - پایگاه بسیج شهید کتابدار

زمان ثبت نام : هر شب ساعت 7 تا 10 شب

حرکت فروردین ماه

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 7:22 عصر )
»» اشعاری از زنده یاد آقاسی

 

آه ای مردم مگر از یاد رفت                     شور و حال بهمن پنجاه و هفت


فصل، فصل ازخمینی گفتن است               برسر گیسوی شب آشفتن است


ای پدر ای پیر ای مولای ما                      از زبان خانه ات خون می چکد

 


بس که خوردی خون دل از دست ما           از وصیت نامه ات خون می چکد


هر زمان یاد جماران می کنم                    جان خود را نور باران می کنم


مرشد من جام آتش سرکشید                      سوخت تا عرش الهی پرکشید


در میانه لوجه خون ماهی ام                     یا علی درویش روح الهی ام


گرچه اندر کوفه تنها مانده ام                    باشهیدانش برادر خوانده ام


روزگاری باز شد باب جهاد                     کاروان رفت و مرا تنهانهاد


 شیعه ی بی درد زخم بی نمک                   بس کن این یا لیتنی کنت معک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 7:13 عصر )
»» سپاه بسیجی این است ...

تاییدحک شدن آرم سپاه پاسداران بر بدنه ناو آمریکایی

  بالاخره پس از گذشت چندین روز از پخش غیر رسمی اخبار مربوط به اقدام نیروهای سپاه در حک نمودن آرم سپاه بر روی ناو آمریکایی،این اقدام به صورت رسمی از سوی فرماندهان سپاه مورد تایید قرار گرفت. این در حالی بود که چند روز پیش یک مقام نظامی آمریکایی هم وجود یک «علامت بزرگ سیاه»! بر بدنه یکی از ناوهای آمریکایی مستقر در خلیج فارس را تایید کرده بود.


به گزارش رجانیوز،روز گذشته سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران، حک آرم سپاه  بر ناو  آمریکایی را مورد تایید قرار داد.


جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران در این سخنرانی با اشاره به حک کردن آرم سپاه بر بدنه یک ناو آمریکایی گفت:این حرکت بدان معناست که  اگر لازم باشد می توان فضا را برای این ناوها نا امن کرد.


 
سردار شوشتری که در مراسمی در یکی از مراکز نظامی سپاه پاسداران سخن می گفت، اظهار داشت که مسوولان نظام، تمامی تحرکات و کوچکترین تغییرات دشمن را زیرنظر دارند.


جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران گفت که اگر کاخ سفید بخواهد منطقی عمل کند، باید تمامی نیروهای خود را از منطقه خارج  کند تا منطقه امن شود. شوشتری همچنین هشدار داد که در صورت رویارویی آمریکا با  ایران، آنها نه تنها در منطقه، بلکه در کشور خود هم امنیت نخواهند داشت.


 گفتنی است اگرچه در روزهای گذشته یک روزنامه و برخی محافل کم مخاطب اینترنتی به این خبر اشاره ای گذرا نمودند اما به نظر می رسد در مورد این اقدام شجاعانه فرزندان ملت و البته تحقیرآمیز نسبت به نیروهای پرمدعای آمریکایی لازم بود یک هماهنگی رسانه ای جامع در اطلاع رسانی انجام شود.


این در حالیست که عملیات مذکور از آن جهت که ازیک سو  نشاندهنده قدرت مانور فوق العاده زیردیایی های رادارگریز ایران است و از سوی دیگر موجب تحقیر عظمت سیاسی- نظامی «حضور ناو آمریکایی در یک منطقه» شده است، را می توان یک رویداد مهم نظامی برشمرد.اقدامی که بلاشک در عقب نشینیهای اخیر مقامات کاخ سفید در برابر ملت ایران بی تاثیر نبوده است.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 6:37 عصر )
»» بوی محرم

«هوالحق»

 همه رفته اند.آخرین یار هم پرکشید.تیرزهرآگین سه شعبه.حنجر آخرین سرباز را هم درید
 دیگر کسی نمانده است.سپهسالار بی پشت وپناه است تنها اوست و یک لشکر کفر.اوست و سپاه ظلمت وبیداد...
 عزم رفتن می کند.نهیبی او را به خود می آورد«برادر!لحظه ای درنگ کن» زینب ازپشت خیمه هامی آید...این چیست در دستان   او؟!«حسینم!این یادگاری ست از مادر...»
چیست این یادگار؟...
 یاد مادر می کند...یاد کوچه های مدینه...یادقصه های مادر...قصه درد و غصه.قصه میخ درو زخم سینه.قصه دیوار و پهلو  شکسته.قصه علی و درد فراق...علی و تنهایی....
 علی و فرق شکافته...قصه حسن و سکوت.حسن وجگر پاره پاره.حسن و تیرهای ناجوانمردانه...
 آه...مادر کجایی که اکنون حسین تو تنهاست؟کجایی که این کوفیان همان کردندکه اهل مدینه برتو روا داشتند؟...
 کجایی علی؟!کجایی که این کوفیان با من همان کنند که با تو کردند؟کجایی که ابن مجلم ها اکنون برای شکافتن فرق من صف  کشیده اند؟...
 کجایی برادرم؟کجایی حسنم که صلح تو را با پیمان شکنی فرجام دادند؟کجایی که پسر آن ملعون.پسران تو را هدف شمشیرها  ساخته است؟کجایی که گلهایت را تیرباران کردند؟
 کجایی که قصه مدینه در کربلا تکرار شد؟؟؟....
 کجایید؟...کجایید که حال و روز مرا بنگرید؟!...
 بنگرید که تنها و بی پناهم...هیچ فریادرسی نیست...«هل من ناصرٍ ینصرنی»
 ...ساعتی می گذرد...زینب در خیمه پرستار علی است...فریاد فغان زنان با هلهله و هیاهو سپاه کفر درهم می آمیزد...سراسیمه به  بیرون خیمه می دود...حسینش را نمی بیند....
 در میان انبوه سروصداها.صدایی آشنا بگوش می رسد...غریب مادر


 بوی مادر به مشامش می رسد...بوی مدینه...بوی بقیع...
 دستی از عرش پایین می آید...وحسین رابا خود می برد....
 خوشا به حالت حسین...خوشا به حالت که اکنون مادر پذیرای توست...خوشا به حالت که زودتر از من به دیدار مادر رفته ای....خوشا به  حالت....
 .....رو به مدینه می کند و زیرلب زمزمه می کند...غریب مادر...


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( پنج شنبه 85/11/12 :: ساعت 6:42 عصر )
»» کاش تو را من می کشتم

 

 

آن روز که در کوچه پس کوچه های حلبچه قدمشار می کردم...دفتر مشق های خاک و خول شده را می دیدم ..مدادهای شکسته و کتاب های ورق ورق شده بچه مدرسه ای های خفه شده از خردل و...می دیدم با خودم می گفتم :

کاش تو را من می کشتم!

وقتی سعید داوودی را شب عملیات دیدم که عکس دختر سه ساله اش را نگاه می کرد و می بوسید و اشک می ریخت ...و همان شب لب اروند پیکر خون الودش را دیدم با خودم به این مردک می گفتم:

کاش تو را من می کشتم! 

مادر علی رضا هر وقت در کوچه نگاهش به من می افتد یاد قد و بالای پسرش که هم رزم من بوده می افتد و  وقتی بعد از ۱۰ سال استخوانهای پسرش را اوردند در یک گونی کوچک ..شنی تانک انها را شکسته بود باخود گفتم:

کاش تورا من می کشتم!

دخترک تازه عروس ..بعد سعید می بایست گردن کج کند استه برود استه بیاید تا زبان مردم شاخش نزند..دامادش اسیر است یا مفقود..شهید است یا مجروح..اما نگاههای تحسین  مردم اهسته اهسته ترحم امیز می شد و اهسته اهسته .......

غیرت سرخم می کرد و با خودم می گفتم :

کاش تو را من می کشتم!

پسر جواد حالا درسش تمام شده هر وقت می خواست برای ثبت نام به مدرسه برود نمی دانست والدین یعنی چه !

چون او فقط مادرش را می شناخت و پدرش هیچگاه مدرسه رفتن اورا ندید..وقتی غر می زدند که اینها با سهمیه شان حق ملت را خورده اند با خودم می گفتم:

 کاش تورا من می کشتم!

حیف که نشد.ده بار بعد از جنگ به بهانه زیارت به دیارت امدم ..شاید چون فیلم زیاد دیده بودم فکر می کردم  فرصتی پیش بیاید تا تو را بکشم ..حتی اگر تروریستم بخوانند و حتی اگر هر دو جناح سیاسی اصلا تابعیت ایرانی مرا تکذیب کنند..اما می ارزید تا دل این همه مظلوم را شاد کنم...

کاش تو را می کشتم

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( شنبه 85/10/16 :: ساعت 7:50 عصر )
»» عید

 

 

دمیدن روح ولایت بر پیکره شریعت مبارک باد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/10/13 :: ساعت 7:21 عصر )
»» معجزه قرن

در روزنامه کیهان را می خواندم. مصاحبه کیهان با سید محمد حسین طباطبائی حافظ خردسال قرآن که الان ۱۶ ساله شده است بسیار خواندنی بود.گفتم این مطلب وبلاگ را به این مصاحبه پر مغز اختصاص دهم تا از زاویه کتاب الله هم در وبلاگ  مطلب مستقیمی آورده باشم هر چند که کتاب ناطق الهی اهلبیت وحی هستند:

دیداردو ساعته نسل سوم با دکتر محمد حسین طباطبایی در 16سالگی
«معجزه قرن» یازده سال بعد...

سیدروح الله نورموسوی
شاید باید زودتر از اینها سراغ او می رفتیم. کسی که تمامی مردم ایران از خردسالی او خاطره هایی به یاد می آورند. کسی که وقتی نامش برده می شد همه برای طول عمرش دعا می کردند و برای موفقیت روز افزون او نذر و نیاز. دو ساله که بود مادرش را که استاد کلاس های آموزش قرآن بود همراهی می کرد و وقتی عموی او با اصرار فراوان از او تست گرفت فهمید باچه دریای استعدادی مواجه است. به همین راحتی در 5/2 سالگی استعدادش کشف شد. الان که حدود 14 سال از آن زمان می گذرد روبروی نوجوانی قرار گرفته ام که در لابه لای صفحات تاریخ گم نشد. قرار بود اول در جامعه القرآن همدیگر را ببینیم اما نشد و رفتیم به منزل دکتر! روی زمین نشستیم و با هم حرف زدیم. خبری از لوح ها و هدایایی که از کشورها و نهادهای مختلف گرفته بود نبود، تنها یک قاب روی دیوار نشسته بود. از من استقبال می کند با همان لبخند دوران کودکی، وقتی از گذشته اش می پرسی آنقدر به نیکی از آن یاد می کند که گویی خودش هم زمان را درک نکرده است ؛ مثل ما و خیلی از مردم دیگر که وقتی او را می بینند به یادش نمی آورند. پایه 8 حوزه علمیه را می خواند و به گفته خودش هنوز خیلی از مسیر مانده که طی نکرده است. برای کسی که متولد 27 بهمن سال 69 است مطمئنا بخش عظیمی از راه طی نشده اما آنچه که او تا امروز پشت سر گذاشته هم کم نبوده... این گفتگو تقدیم به همه دانشجویان راه علم و معرفت .
¤ از کسی که بیش از ده سال از او خبر ندارید چه سؤالی می پرسید؟ دکتر کجا بودید؟
- به همه نسل سومی ها و خوانندگان کیهان سلام عرض می کنم. جای خاصی نبودم. همین جا در شهر قم مشغول درس و بحث.
¤ الان اگر کسی شما را در کوچه و خیابان ببیند، می شناسد؟
- نه، نمی شناسند! چون بیشتر هنوز قیافه پنج یا شش سالگی من را در ذهن دارند و به نظرم اینطور بهتر است. در روایت آمده «در گمنامی راحتی است».
¤ حالا چه چیزهایی می خوانید؟
- از نظر مطالعه محدودیت خاصی ندارم اما گرایش من بیشتر به مطالعه کتب اخلاقی و دینی است.
¤ از برنامه های آموزشی تلویزیونی تان هم خبری نیست...
- خب بعد از مدتی که برنامه ریزی تحصیل من جدی تر شد زمان و فرصت کمتری دست می داد تا بتوانم در این گونه کارها شرکت کنم و کم کم از برنامه های کاری من به طور خودکار حذف شد.
¤ در این مدت خودتان هم تدریس می کردید؟
- بله بعضا تدریس هم داشته ام.
¤ این روش های جدیدی که برای حفظ به وجود آمده در زمان خود شما هم بود، فکر می کنید در جامعه جواب می دهد؟
- اصول حفظ از قدیم تا به حال تغییر نکرده یا با قرائت و تکرار یا از طریق استماع و یا از طریق نوشتن اما روش های تدریس و کلاسداری و شیوه های آموزشی تغییر کرده. این روش های جدید بحمدلله بسیار کارآمدند و من با تمام احترامی که برای روش های سنتی قائلم اما از روش های جدید آموزشی استقبال می کنم.
¤ به فرزند خودتان چنین روشی پیشنهاد می کنید؟
- اگر شیوه ها و روش های بهتری در آن زمان ابداع شده باشد، حتما با آن شیوه ها با فرزندم کار می کنم.
¤ بعضی معتقدند به کودکی شما کمی ظلم شده(!) چون آن زمان که باید برای شیطنت و بازیگوشی می گذاشتید بیشتر برای تحصیل و فراگرفتن قرآن صرف کردید. آغاز تحصیل از 5/2 سالگی خیلی توان می خواهد!
خیلی از مردم اینطوری فکر می کنند ولی اصلاً اینچنین نیست من در همان سن و سال شیطنت و تفریح خودم را داشتم، یادم می آید در یکی از برنامه هایی که عده زیادی از خانم ها هم حضور داشتند در حال اجرای برنامه بودم و در همان حالی که به سؤالات مطرح شده پاسخ می دادم با ماشین اسباب بازی که در دست داشتم بازی می کردم- به قول بچه ها قام قام بازی- این اتفاق برای خیلی از آنها جالب بود در واقع باورشان نمی شد که من دارم پاسخ سؤالاتشان را می دهم و همزمان ماشین بازی ام را هم می کنم.
¤ این فاصله ای که از نظر ارتباط بین شما و مردم اتفاق افتاد خود خواسته بود یا اینکه عامل دیگری داشت؟
نمی دانم از کدام فاصله می گویید! زیرا من همیشه در میان مردم و با مردم بوده ام و حضور مستمر من در استانها و شهرهای مختلف و در جمع های مردمی گواه این گفته است.
¤ نگاه مردم و مسئولین به شما چگونه بود؟ الان چگونه است؟ هنوز دیدارها وجود دارد؟
نگاه مردم و مسئولین همیشه نگاهی توأم با لطف و احترام بوده چون مردم ما قرآن کریم و ذریه پیامبر (ص) را گرامی می دارند و احترام به حافظ قرآن را احترام و بزرگداشت خداوند متعال می دانند.
¤ قرآن از نظر شما چه تعریفی دارد به عنوان یک نوجوان؟
فکر می کنم نگاه یک جوان به قرآن باید مانند نگاه او به عطر باشد، چطور وقتی از خانه خارج می شود خود را معطر می کند، همانطور برای معطر کردن روح خود باید با قرآن مأنوس باشد. باید قرآن در سینه اش باشد تا کم کم در گفتار و رفتارش تأثیر بگذارد. امام صادق(ع) مؤمنی را که اهل قرآن نیست به رطبی تشبیه کرده اند که گرچه شیرین است اما بویی ندارد، اما شیعه ای که با قرآن است را تشبیه به ترنج کرده اند که هم مزه خوبی دارد و هم بوی خوبی.
¤ و فکر می کنید برای این زاویه دید کاری انجام شده؟
به نظر من در رابطه با قرآن کارهای ریشه ای صورت نگرفته، فقط اکتفا کرده ایم به بعضی از کارهای کلیشه ای در صدا و سیما و نمایشگاه های قرآنی در ماه مبارک رمضان، اگر چه تمام اینها در جای خود خوب است اما اصلاً کافی نیست و تا زمانی که مسئله قرآن سرلوحه برنامه های اصلی مسئولین و مردم قرار نگیرد قرآن کریم در دل جوانان مان رسوخ نخواهد کرد.
¤ یک سریالی در ماه مبارک رمضان از تلویزیون با محوریت قرآن کریم پخش شد (صاحبدلان) نظر شما در مورد فعالیت های هنری از این دست که نگاه ارزشی به قرآن دارند چیست؟
ما وظیفه داریم از تمام ابزار ممکن برای معرفی قرآن و آوردن آن به صحنه زندگی مردم استفاده کنیم، یکی از ابزار مؤثر و پرمخاطب، پنجره سینما و تلویزیون است که سینمای مذهبی و دینی ما به عقیده من گامهای موفقی برداشته، اما نباید اینطور باشد که فقط در ماه رمضان شاهد چنین نگاهی و حرکتی باشیم، یکی از علائم آخرالزمان این است که «لایعبدون الله الا فی شهر رمضان» یعنی مردم آخرالزمان تنها در ماه مبارک رمضان خدا را عبارت می کنند!
¤ رادیو قرآن و شبکه قرآن به عنوان رسانه ای دیداری و شنیداری کلام خدا ، تا چه حد توانسته اند این دغدغه شما را مرتفع کنند؟
به نظرم یکی از برکات نظام اسلامی ما همین رادیو معارف و صدا و سیمای قرآن است البته نباید طوری شود که شبکه های دیگر رادیویی و تلویزیونی از قرآن کریم بی نصیب بمانند مخصوصاً شبکه سه که شبکه جوان است.
¤ «اینترنت» به عنوان رسانه ای جهانی چقدر می تواند کمک حال ما باشد؟
اینترنت به دلیل دارا بودن زبان مشترک در تمامی دنیا یکی از پل های ارتباطی مناسب برای ترویج معارف دینی است. ما هم باید از این ابزار قدرتمند کمال استفاده را ببریم که البته این دیگر به خلاقیت و توانمندی ما برمی گردد تا چگونه از آن بهره بگیریم.
¤ به چه کسانی از نظرعلمی مدیون هستید؟
پدرم که به عنوان اولین استاد و راهنمای من بودند. حجت الاسلام غرویان به عنوان استاد منطق که درس لمعه را نیز نزد ایشان آموختم. حجت الاسلام سیداحمد خاتمی، و استاد پناهیان که علم خطابه را از ایشان فرا گرفتم.

 


¤ با سؤالات یک کلمه ای نسل سومی موافقی؟
بله!
¤ دلتنگی؟
کسی که با قرآن باشد، هیچگاه دلتنگ نمی شود.
¤ نفس؟
باید مراقبش بود بویژه خانواده اماره اش.
¤ مرگ؟
برای انسانهای خوب پلی است که با عبور از آن به بهشت می رسند.
¤ گناه؟
آتشی که نزدیکی به آن هم بدجوری می سوزاند.
¤ روشنفکری دینی؟
بیداری.
¤ Ram ۵۱۲
(با تعجب نگاه می کند) یک قسمت سخت افزاری از کامپیوتر.
¤ باورم نمی شد بدانید.
جدی!؟
¤ اینترنت؟
بهترین وسیله برای نشر اسلام.
¤ حوزه یا دانشگاه؟
هر دوانه.
¤ منتظر؟
اهل کار و فعالیت.
¤ شهید؟
شمع.
¤ جشن پتو؟
خاطره زیبای جوانی.
¤ عشق؟
قلب مؤمن.
¤ آمریکا؟
کلکسیون بدیها.
¤انرژی هسته ای؟
حق مسلم تمام ملت ها.
¤ سیاست؟
عین دیانت.
¤ انتخابات مجلس خبرگان؟
سرنوشت ساز.
¤ رهبری؟
نائب الامام.
¤ هم مباحثه ای؟
دوست صمیمی.
¤ ان قلت؟
نصف علم.
¤ ورزش؟
لازم برای همه.
¤ فوتبال بازی می کنی یا تماشا می کنی؟
هر دو! هم بازی می کنم هم تماشا می کنم.
¤ پدر؟
اولین معلم و بهترین دوستم.
¤ خاطره شیرین قرآنی؟
در برنامه پرسش و پاسخ قرآنی که در عربستان و در جمع صدها وهابی داشتم، همه آنها را شکست دادم.
¤ خاطره غیرقرآنی؟
در هشت سالگی روزی با گروهی از بچه ها به اردو رفته بودیم، صبح زود بعد از نماز در حالی که همه خواب بودند من با زغال صورت همه شان را سیاه کردم و آن پنجاه نفر هیچ وقت نفهمیدند که چه کسی آنها را سیاه کرده بود!!!
¤ خدا را شناختی؟
هنوز خودم را هم نشناخته ام!
¤ میزان و معیار زندگی؟
پیامبر اعظم(ص)
¤ موسیقی؟
گوش می کنم. (با خنده) اما از نوع قرآنی آن.
¤ آخرین کتابی که خواندی؟
اخلاق در قرآن از آیت الله مکارم شیرازی.
¤ شعر؟
می خوانم. اما نه به اندازه ای که خیلی ها می خوانند.
¤ گلستان سعدی؟
سومین کتابی که آن را خواندم و حفظ کردم.
¤ دیوان حافظ؟
از دولت قرآن پدید آمده.
¤ روزنامه؟
سر می زنم اما خواننده حرفه ای و افراطی روزنامه نیستم.
¤ دکتر محمدحسین طباطبایی؟
مسکین ابن مسکین، اقل لخلیفه بل لا شی فی الحقیقه...
¤ بینش 10 سال پیش محمدحسین طباطبایی با الان چه تفاوت هایی دارد؟
هر چه می خوانم وجلوتر می روم خود را فقیرتر ونیازمندتر می یابم.
¤ «لایکلف الله نفساً الا وسعها»؟
به نظر من برای رسیدن به هدف و پیشرفت، باید وظیفه خودمان را بیش از توانی که داریم بدانیم.
¤ ممنون از این که به بچه های نسل سوم فرصت گفت و گو دادید؟
من هم از این که به من فرصت صحبت کردن دادید تشکر می کنم.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( سه شنبه 85/10/12 :: ساعت 7:38 عصر )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رمضان تمام شد استاد ما می گفت...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 9
>> مجموع بازدیدها: 68671
» درباره من

پایگاه بسیج شهید کتابدار

» آرشیو مطالب
گذشته ها چه نوشتیم
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
راهیان نور

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان







» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب