سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستِ انسان، نشانه عقل اوست . [امام علی علیه السلام]
پایگاه بسیج شهید کتابدار
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اردوی بزرگ راهیان نور

مقام معظم رهبری:

 هر کس که دلش برای اسلام و قرآن می تپد باید این مناطق را به عنوان عرصه فداکاریها و رشادتهای جوانان این سرزمین گرامی دارد.

                                           ای بسیجی‌ها چه تنها مانده‌اید

                                      از گروه عاشقان جا مانده‌اید         

ای بسیجی‌ها زمان را باد برد

                                      آرزوهای نهان را باد برد

فرصت دل را سپردن هم گذشت

                                     بخت حتی خوب مردن هم گذشت

 

 

اردوی زیارتی از خاک تا افلاک

 

مکان ثبت نام : خیابان دانشگاه - دانشگاه 11 مسجد الله - پایگاه بسیج شهید کتابدار

زمان ثبت نام : هر شب ساعت 7 تا 10 شب

حرکت فروردین ماه

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 7:22 عصر )
»» اشعاری از زنده یاد آقاسی

 

آه ای مردم مگر از یاد رفت                     شور و حال بهمن پنجاه و هفت


فصل، فصل ازخمینی گفتن است               برسر گیسوی شب آشفتن است


ای پدر ای پیر ای مولای ما                      از زبان خانه ات خون می چکد

 


بس که خوردی خون دل از دست ما           از وصیت نامه ات خون می چکد


هر زمان یاد جماران می کنم                    جان خود را نور باران می کنم


مرشد من جام آتش سرکشید                      سوخت تا عرش الهی پرکشید


در میانه لوجه خون ماهی ام                     یا علی درویش روح الهی ام


گرچه اندر کوفه تنها مانده ام                    باشهیدانش برادر خوانده ام


روزگاری باز شد باب جهاد                     کاروان رفت و مرا تنهانهاد


 شیعه ی بی درد زخم بی نمک                   بس کن این یا لیتنی کنت معک



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 7:13 عصر )
»» سپاه بسیجی این است ...

تاییدحک شدن آرم سپاه پاسداران بر بدنه ناو آمریکایی

  بالاخره پس از گذشت چندین روز از پخش غیر رسمی اخبار مربوط به اقدام نیروهای سپاه در حک نمودن آرم سپاه بر روی ناو آمریکایی،این اقدام به صورت رسمی از سوی فرماندهان سپاه مورد تایید قرار گرفت. این در حالی بود که چند روز پیش یک مقام نظامی آمریکایی هم وجود یک «علامت بزرگ سیاه»! بر بدنه یکی از ناوهای آمریکایی مستقر در خلیج فارس را تایید کرده بود.


به گزارش رجانیوز،روز گذشته سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران، حک آرم سپاه  بر ناو  آمریکایی را مورد تایید قرار داد.


جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران در این سخنرانی با اشاره به حک کردن آرم سپاه بر بدنه یک ناو آمریکایی گفت:این حرکت بدان معناست که  اگر لازم باشد می توان فضا را برای این ناوها نا امن کرد.


 
سردار شوشتری که در مراسمی در یکی از مراکز نظامی سپاه پاسداران سخن می گفت، اظهار داشت که مسوولان نظام، تمامی تحرکات و کوچکترین تغییرات دشمن را زیرنظر دارند.


جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران گفت که اگر کاخ سفید بخواهد منطقی عمل کند، باید تمامی نیروهای خود را از منطقه خارج  کند تا منطقه امن شود. شوشتری همچنین هشدار داد که در صورت رویارویی آمریکا با  ایران، آنها نه تنها در منطقه، بلکه در کشور خود هم امنیت نخواهند داشت.


 گفتنی است اگرچه در روزهای گذشته یک روزنامه و برخی محافل کم مخاطب اینترنتی به این خبر اشاره ای گذرا نمودند اما به نظر می رسد در مورد این اقدام شجاعانه فرزندان ملت و البته تحقیرآمیز نسبت به نیروهای پرمدعای آمریکایی لازم بود یک هماهنگی رسانه ای جامع در اطلاع رسانی انجام شود.


این در حالیست که عملیات مذکور از آن جهت که ازیک سو  نشاندهنده قدرت مانور فوق العاده زیردیایی های رادارگریز ایران است و از سوی دیگر موجب تحقیر عظمت سیاسی- نظامی «حضور ناو آمریکایی در یک منطقه» شده است، را می توان یک رویداد مهم نظامی برشمرد.اقدامی که بلاشک در عقب نشینیهای اخیر مقامات کاخ سفید در برابر ملت ایران بی تاثیر نبوده است.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/11/25 :: ساعت 6:37 عصر )
»» بوی محرم

«هوالحق»

 همه رفته اند.آخرین یار هم پرکشید.تیرزهرآگین سه شعبه.حنجر آخرین سرباز را هم درید
 دیگر کسی نمانده است.سپهسالار بی پشت وپناه است تنها اوست و یک لشکر کفر.اوست و سپاه ظلمت وبیداد...
 عزم رفتن می کند.نهیبی او را به خود می آورد«برادر!لحظه ای درنگ کن» زینب ازپشت خیمه هامی آید...این چیست در دستان   او؟!«حسینم!این یادگاری ست از مادر...»
چیست این یادگار؟...
 یاد مادر می کند...یاد کوچه های مدینه...یادقصه های مادر...قصه درد و غصه.قصه میخ درو زخم سینه.قصه دیوار و پهلو  شکسته.قصه علی و درد فراق...علی و تنهایی....
 علی و فرق شکافته...قصه حسن و سکوت.حسن وجگر پاره پاره.حسن و تیرهای ناجوانمردانه...
 آه...مادر کجایی که اکنون حسین تو تنهاست؟کجایی که این کوفیان همان کردندکه اهل مدینه برتو روا داشتند؟...
 کجایی علی؟!کجایی که این کوفیان با من همان کنند که با تو کردند؟کجایی که ابن مجلم ها اکنون برای شکافتن فرق من صف  کشیده اند؟...
 کجایی برادرم؟کجایی حسنم که صلح تو را با پیمان شکنی فرجام دادند؟کجایی که پسر آن ملعون.پسران تو را هدف شمشیرها  ساخته است؟کجایی که گلهایت را تیرباران کردند؟
 کجایی که قصه مدینه در کربلا تکرار شد؟؟؟....
 کجایید؟...کجایید که حال و روز مرا بنگرید؟!...
 بنگرید که تنها و بی پناهم...هیچ فریادرسی نیست...«هل من ناصرٍ ینصرنی»
 ...ساعتی می گذرد...زینب در خیمه پرستار علی است...فریاد فغان زنان با هلهله و هیاهو سپاه کفر درهم می آمیزد...سراسیمه به  بیرون خیمه می دود...حسینش را نمی بیند....
 در میان انبوه سروصداها.صدایی آشنا بگوش می رسد...غریب مادر


 بوی مادر به مشامش می رسد...بوی مدینه...بوی بقیع...
 دستی از عرش پایین می آید...وحسین رابا خود می برد....
 خوشا به حالت حسین...خوشا به حالت که اکنون مادر پذیرای توست...خوشا به حالت که زودتر از من به دیدار مادر رفته ای....خوشا به  حالت....
 .....رو به مدینه می کند و زیرلب زمزمه می کند...غریب مادر...


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( پنج شنبه 85/11/12 :: ساعت 6:42 عصر )
»» کاش تو را من می کشتم

 

 

آن روز که در کوچه پس کوچه های حلبچه قدمشار می کردم...دفتر مشق های خاک و خول شده را می دیدم ..مدادهای شکسته و کتاب های ورق ورق شده بچه مدرسه ای های خفه شده از خردل و...می دیدم با خودم می گفتم :

کاش تو را من می کشتم!

وقتی سعید داوودی را شب عملیات دیدم که عکس دختر سه ساله اش را نگاه می کرد و می بوسید و اشک می ریخت ...و همان شب لب اروند پیکر خون الودش را دیدم با خودم به این مردک می گفتم:

کاش تو را من می کشتم! 

مادر علی رضا هر وقت در کوچه نگاهش به من می افتد یاد قد و بالای پسرش که هم رزم من بوده می افتد و  وقتی بعد از ۱۰ سال استخوانهای پسرش را اوردند در یک گونی کوچک ..شنی تانک انها را شکسته بود باخود گفتم:

کاش تورا من می کشتم!

دخترک تازه عروس ..بعد سعید می بایست گردن کج کند استه برود استه بیاید تا زبان مردم شاخش نزند..دامادش اسیر است یا مفقود..شهید است یا مجروح..اما نگاههای تحسین  مردم اهسته اهسته ترحم امیز می شد و اهسته اهسته .......

غیرت سرخم می کرد و با خودم می گفتم :

کاش تو را من می کشتم!

پسر جواد حالا درسش تمام شده هر وقت می خواست برای ثبت نام به مدرسه برود نمی دانست والدین یعنی چه !

چون او فقط مادرش را می شناخت و پدرش هیچگاه مدرسه رفتن اورا ندید..وقتی غر می زدند که اینها با سهمیه شان حق ملت را خورده اند با خودم می گفتم:

 کاش تورا من می کشتم!

حیف که نشد.ده بار بعد از جنگ به بهانه زیارت به دیارت امدم ..شاید چون فیلم زیاد دیده بودم فکر می کردم  فرصتی پیش بیاید تا تو را بکشم ..حتی اگر تروریستم بخوانند و حتی اگر هر دو جناح سیاسی اصلا تابعیت ایرانی مرا تکذیب کنند..اما می ارزید تا دل این همه مظلوم را شاد کنم...

کاش تو را می کشتم

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( شنبه 85/10/16 :: ساعت 7:50 عصر )
»» عید

 

 

دمیدن روح ولایت بر پیکره شریعت مبارک باد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظرقائم ( چهارشنبه 85/10/13 :: ساعت 7:21 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رمضان تمام شد استاد ما می گفت...
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 4
>> مجموع بازدیدها: 68457
» درباره من

پایگاه بسیج شهید کتابدار

» آرشیو مطالب
گذشته ها چه نوشتیم
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
راهیان نور

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان







» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب